ترجمه مقاله

آمیختن

فرهنگ فارسی عمید

۱. آمیخته کردن؛ درهم کردن؛ درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند‌چیز با هم.
۲. (مصدر لازم) درهم شدن؛ آمیخته شدن؛ مخلوط شدن.
۳. (مصدر لازم) [قدیمی] رفت و آمد، معاشرت: ◻︎ تو با خوب‌رویان بیامیختی / به شادی و از جنگ بگریختی (فردوسی: ۲/۲۶۷).
۴. (مصدر لازم) [قدیمی] نزدیکی کردن؛ مقاربت؛ جماع.
ترجمه مقاله