ترجمه مقاله

افسوس

فرهنگ فارسی عمید

۱. احساس دریغ، حسرت، و اندوه.
۲. [قدیمی] ریشخند؛ استهزا؛ سخریه.
۳. [قدیمی] ظلم؛ ستم: ◻︎ ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ـ زرهای بی‌شمار به افسوس می‌برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم‌الاطبا: لغت‌نامه: افسوس).
۴. [قدیمی] مکروحیله.
⟨ افسوس خوردن: (مصدر لازم) حسرت خوردن؛ دریغ خوردن.
ترجمه مقاله