ترجمه مقاله

غرغر

فرهنگ فارسی عمید

=غَرغَره: ◻︎ ز بس چون‌وچرا کاندر دلم خاست / رسید از خیرگی جانم به غرغر (ناصرخسرو: لغت‌نامه: غرغر)، ◻︎ قصه چه کنم ز درد بیماری / شیرین‌جانم رسیده با غرغر (مسعودسعد: ۲۳۷).
⟨ جان به غرغر رسیدن: [قدیمی، مجاز] جان به لب رسیدن.
ترجمه مقاله