ترجمه مقاله

آباد

فرهنگ فارسی عمید

۱. ویژگی جایی که مردم در آن زندگی می‌کنند: ◻︎ مانند تو آدمی در آباد و خراب / باشد که در آیینه توان دید و در آب (سعدی۲: ۷۱۵).
۲. ویژگی جایی که آب و گیاه دارد و باصفا و بارونق است؛ خُرم: ◻︎ بدو گفت کای خواجهٴ سالخَورد / چنین جای آباد ویران که کرد؟ (فردوسی: ۶/۴۴۸).
۳. [مجاز] دایر؛ برقرار: ◻︎ بقاش باد که از تیغ او و بازوی اوست / بنای کفر خراب و بنای دین آباد (فرخی: ۳۴).
۴. در دنبالۀ نام ده و شهر می‌آید و بیشتر مرکب با نام بناکننده یا آبادکنندۀ آن ده یا شهر است: حسن‌آباد، فیروزآباد.
۵. [قدیمی، مجاز] شاداب.
۶. [قدیمی] آکنده؛ غنی؛ پُر: ◻︎ همیدون سپهدار او شاد باد / دلش روشن و گنجش آباد باد (فردوسی: ۶/۱۳۶).
۷. [قدیمی] سالم؛ تندرست: ◻︎ تو را ای برادر تن آباد باد / دل شاه ایران به تو شاد باد (فردوسی: ۸/۴۲۰).
ترجمه مقاله