ترجمه مقاله

آس

فرهنگ فارسی عمید

هریک از دو سنگ مسطح، گِرد، و برهم‌نهاده که غلات را با آن خُرد و نرم می‌کنند.
⟨ آس شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] نرم شدن؛ آرد شدن: ◻︎ تا مرا دل آس شد در آسیای عشق او / هست پنداری غبار آسیا بر سر مرا (امیرمعزی: ۳۵)، ◻︎ رفیقا جام می بر یاد من خور / که زیر آسیای غم شدم آس (سنائی: ۶۲۸).
⟨ آس کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] نرم کردن؛ آرد کردن.
ترجمه مقاله