آشوب
فرهنگ فارسی عمید
۱. بینظمی.
۲. شلوغی؛ ازدحام.
۳. (اسم) شوروغوغا.
۴. انقلاب؛ شورش.
۵. برهم خوردن اوضاع و شرایط.
۶. کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام.
۷. (بن مضارعِ آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن) = آشوبیدن
۸. آشوبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآشوب، شهرآشوب، لشکرآشوب.
۹. (اسم) [قدیمی] آسیب.
۲. شلوغی؛ ازدحام.
۳. (اسم) شوروغوغا.
۴. انقلاب؛ شورش.
۵. برهم خوردن اوضاع و شرایط.
۶. کثرت جمعیت، شلوغی، ازدحام.
۷. (بن مضارعِ آشوبیدن و آشفتن و آشوفتن) = آشوبیدن
۸. آشوبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآشوب، شهرآشوب، لشکرآشوب.
۹. (اسم) [قدیمی] آسیب.