ترجمه مقاله

آشکار

فرهنگ فارسی عمید

آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد؛ نمایان؛ پدیدار؛ پیدا؛ هویدا؛ ظاهر؛ واضح.
⟨ آشکار شدن: (مصدر لازم) آشکار گشتن؛ نمایان شدن؛ ظاهر شدن.
⟨ آشکار کردن: (مصدر متعدی)
۱. آشکار ساختن؛ نمایان ساختن؛ ظاهر کردن.
۲. فاش کردن.
ترجمه مقاله