آویختن
فرهنگ فارسی عمید
۱. آویزان کردن؛ آویخته ساختن.
۲. (مصدر لازم) آویزان شدن؛ آویخته شدن.
۳. به چیزی چنگ انداختن.
۴. به چیزی متوسل شدن.
۵. جنگ کردن؛ گلاویز شدن.
۲. (مصدر لازم) آویزان شدن؛ آویخته شدن.
۳. به چیزی چنگ انداختن.
۴. به چیزی متوسل شدن.
۵. جنگ کردن؛ گلاویز شدن.