آگنیدن
فرهنگ فارسی عمید
۱. آکندن؛ انباشتن؛ پُر کردن.
۲. گنجاندن؛ جا دادن:◻︎ آنکه اندر جهان ندارد گُنج / چون توان آگنیدنش در کُنج (اوحدی: ۵۷۹).
۳. دفن کردن.
۲. گنجاندن؛ جا دادن:◻︎ آنکه اندر جهان ندارد گُنج / چون توان آگنیدنش در کُنج (اوحدی: ۵۷۹).
۳. دفن کردن.