آیین
فرهنگ فارسی عمید
۱. طریق؛ روش: ◻︎ چنین است آیین گردندهدهر / گهی نوش بار آورد،گاه زهر (فردوسی: ۸/۵۱).
۲. [قدیمی] رسم و عادت؛ سنت: ◻︎ نباید به رسم بد آیین نهاد / که گویند لعنت بر آن کاین نهاد (سعدی۱: ۷۱).
۳. نظم و قاعده.
۴. کیش؛ مذهب.
۵. [قدیمی] زیب؛ زینت؛ آرایش.
〈 آیین جمشید: (موسیقی) یکی از سی لحن باربد.
〈 آیین دادرسی: (حقوق) مجموعۀ قوانین و مقرراتی که برای رسیدگی به دعاوی حقوقی و کیفری باید از طرف دادگاهها و اصحاب دعوی رعایت شود؛ اصول محاکمات.
۲. [قدیمی] رسم و عادت؛ سنت: ◻︎ نباید به رسم بد آیین نهاد / که گویند لعنت بر آن کاین نهاد (سعدی۱: ۷۱).
۳. نظم و قاعده.
۴. کیش؛ مذهب.
۵. [قدیمی] زیب؛ زینت؛ آرایش.
〈 آیین جمشید: (موسیقی) یکی از سی لحن باربد.
〈 آیین دادرسی: (حقوق) مجموعۀ قوانین و مقرراتی که برای رسیدگی به دعاوی حقوقی و کیفری باید از طرف دادگاهها و اصحاب دعوی رعایت شود؛ اصول محاکمات.