اشغال
فرهنگ فارسی عمید
۱. مشغول ساختن وسیلهای یا چیزی.
۲. به کار گرفتن.
۳. کسی را به کار واداشتن.
۴. جایی را تصرف کردن؛ پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت.
۵. (صفت) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس میگیرم.
۲. به کار گرفتن.
۳. کسی را به کار واداشتن.
۴. جایی را تصرف کردن؛ پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت.
۵. (صفت) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس میگیرم.