اشمامفرهنگ فارسی عمید۱. بوییدن؛ بوییدن چیزی؛ بو کردن.۲. بو بردن.۳. بویانیدن.۴. (ادبی) با لب اشاره کردن به حرکت حرفی بدون آنکه صوت شنیده شود.