انجام
فرهنگ فارسی عمید
۱. اجرا کردن.
۲. (اسم) پایان؛ آخر؛ عاقبت.
〈 انجام دادن: (مصدر متعدی)
۱. اجرا کردن.
۲. پایان دادن؛ به پایان رساندن؛ سامان دادن.
〈 انجام شدن: (مصدر لازم) به پایان رسیدن؛ تمام شدن.
〈 انجام یافتن: (مصدر لازم) پایان یافتن؛ به پایان رسیدن.
۲. (اسم) پایان؛ آخر؛ عاقبت.
〈 انجام دادن: (مصدر متعدی)
۱. اجرا کردن.
۲. پایان دادن؛ به پایان رساندن؛ سامان دادن.
〈 انجام شدن: (مصدر لازم) به پایان رسیدن؛ تمام شدن.
〈 انجام یافتن: (مصدر لازم) پایان یافتن؛ به پایان رسیدن.