انگشتر
فرهنگ فارسی عمید
حلقۀ فلزی نگیندار یا بینگین که بیشتر از طلا یا نقره میسازند و برای زینت در انگشت میکنند.
〈 انگشتر سلیمان (جم، جمشید): انگشتری و مُهر حضرت سلیمان که گفتهاند اسم اعظم بر آن نقش بوده و سلیمان بهواسطۀ آن بر جن و انس حکومت میکرده. خاتم جمشید.
〈 انگشتر پا: [قدیمی، مجاز] چیز بیمصرف؛ چیزی که پولی به بهای آن بدهند و به کار نیاید.
〈 انگشتر سلیمان (جم، جمشید): انگشتری و مُهر حضرت سلیمان که گفتهاند اسم اعظم بر آن نقش بوده و سلیمان بهواسطۀ آن بر جن و انس حکومت میکرده. خاتم جمشید.
〈 انگشتر پا: [قدیمی، مجاز] چیز بیمصرف؛ چیزی که پولی به بهای آن بدهند و به کار نیاید.