ترجمه مقاله

بار

فرهنگ فارسی عمید

۱. = باریدن
۲. بارنده؛ ریزنده؛ پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشبار، اشک‌بار، خون‌بار، گهربار، مُشک‌بار، مروارید‌بار.
ترجمه مقاله