بار
فرهنگ فارسی عمید
اجازۀ ورود به حضور پادشاه.
〈 بار خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. اجازۀ حضور خواستن؛ اذن ورود خواستن.
۲. اجازۀ ورود به بارگاه پادشاه خواستن.
〈 بار دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] اجازۀ حضور دادن؛ اذن ورود دادن.
〈 بار یافتن: (مصدر لازم) [قدیمی] اجازۀ ورود به بارگاه شاه یافتن؛ به حضور پادشاه رسیدن.
〈 بار عام: [قدیمی] اجازۀ ورود همگان به بارگاه شاه.
〈 بار خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. اجازۀ حضور خواستن؛ اذن ورود خواستن.
۲. اجازۀ ورود به بارگاه پادشاه خواستن.
〈 بار دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] اجازۀ حضور دادن؛ اذن ورود دادن.
〈 بار یافتن: (مصدر لازم) [قدیمی] اجازۀ ورود به بارگاه شاه یافتن؛ به حضور پادشاه رسیدن.
〈 بار عام: [قدیمی] اجازۀ ورود همگان به بارگاه شاه.