ترجمه مقاله

تار

فرهنگ فارسی عمید

۱. رشته؛ نخ.
۲. رشتۀ باریک: تار ابریشم، تار مو.
۳. رشته‌هایی که در طول پارچه بافته می‌شود؛ تازه؛ تان؛ تانه.
۴. (موسیقی) از آلات موسیقی که دارای سیم، پرده، دستۀ دراز و کاسه است و از چوب درخت توت ساخته می‌شود و آن را با مضراب می‌نوازند. Δ تار سابقاً پنج سیم داشت و درویش‌خان، استاد موسیقی، یک سیم دیگر به آن افزود.
⟨ تارتار: [قدیمی] پاره‌پاره؛ ریزه‌ریزه.
⟨ تار زدن: (مصدر لازم) نواختن تار.
⟨ تار عنکبوت: (زیست‌شناسی) رشته یا پرده‌ای که عنکبوت از لعاب غده‌های خود می‌تند و به‌وسیلۀ آن شکار خود را به دام می‌اندازد.
⟨ تاروپود:
۱. رشته‌هایی که در پهنای پارچه بافته می‌شود.
۲. [مجاز] اساس؛ پایه؛ وجود؛ اصل چیزی.
⟨ تاروتور: [قدیمی] ریزه‌ریزه؛ ذره‌ذره.
ترجمه مقاله