تار
فرهنگ فارسی عمید
تاریک؛ تیره.
〈 تار شدن: (مصدر لازم) تیره شدن؛ تاریک شدن.
〈 تار کردن: (مصدر متعدی) تاریک کردن؛ تیره ساختن.
〈 تاروتور: [عامیانه] بسیارتیره و تاریک.
〈 تار شدن: (مصدر لازم) تیره شدن؛ تاریک شدن.
〈 تار کردن: (مصدر متعدی) تاریک کردن؛ تیره ساختن.
〈 تاروتور: [عامیانه] بسیارتیره و تاریک.