ترجمه مقاله

خرد

فرهنگ فارسی عمید

۱. ریز؛ کوچک.
۲. (اسم) هر‌چیز تقسیم‌شده به قسمت‌های کوچک‌تر و اندک‌تر: پول خُرد.
۳. خردسال.
۴. (اسم) ریزۀ هر‌چیز؛ خرده؛ ریزریز.
۵. [قدیمی، مجاز] بی‌اهمیت.
۶. [قدیمی] زیردست.
⟨ خرد کردن: (مصدر متعدی)
۱. ریز کردن.
۲. کوبیدن و نرم ‌کردن.
ترجمه مقاله