خودی
فرهنگ فارسی عمید
۱. متعلق به خود (کشور، خانواده، شخص): هواپیماهای خودی.
۲. [مقابلِ بیگانه] آشنا.
۳. (حاصل مصدر) [قدیمی] خودپسندی؛ خودخواهی.
۴. (حاصل مصدر) (تصوف) حالت سالکی که هنوز در بند هواهای خود است و به کمال نرسیده؛ انانیت: ◻︎ از خودی سرمست گشته بیشراب / ذرهای خود را شمرده آفتاب (مولوی: لغتنامه: خودی).
۲. [مقابلِ بیگانه] آشنا.
۳. (حاصل مصدر) [قدیمی] خودپسندی؛ خودخواهی.
۴. (حاصل مصدر) (تصوف) حالت سالکی که هنوز در بند هواهای خود است و به کمال نرسیده؛ انانیت: ◻︎ از خودی سرمست گشته بیشراب / ذرهای خود را شمرده آفتاب (مولوی: لغتنامه: خودی).