دانگانه
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنچه به یکدانگ یعنی یکششم دِرهم بیرزد.
۲. چیزی کم و نزدیک به یکدانگ: ◻︎ گرچه مرا هست به خروار فضل / نیست ز دانگانه مرا یک تسو (کمالالدیناسماعیل: ۵۱۹).
۲. چیزی کم و نزدیک به یکدانگ: ◻︎ گرچه مرا هست به خروار فضل / نیست ز دانگانه مرا یک تسو (کمالالدیناسماعیل: ۵۱۹).