درجا
فرهنگ فارسی عمید
۱. بهجا؛ بهجای خود.
۲. (اسم مصدر) (نظامی) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده میشود تا در جایی که ایستادهاند پا به زمین بزنند.
〈 درجا زدن: (مصدر لازم)
۱. (نظامی) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.
۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در یک مقام باقی ماندن و پیشرفت نکردن.
۲. (اسم مصدر) (نظامی) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده میشود تا در جایی که ایستادهاند پا به زمین بزنند.
〈 درجا زدن: (مصدر لازم)
۱. (نظامی) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.
۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در یک مقام باقی ماندن و پیشرفت نکردن.