درشتی
فرهنگ فارسی عمید
۱. بزرگی، در حجم.
۲. زبری؛ ناهمواری.
۳. [قدیمی، مجاز] تندخویی: ◻︎ درشتی کند با غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).
۲. زبری؛ ناهمواری.
۳. [قدیمی، مجاز] تندخویی: ◻︎ درشتی کند با غریبان کسی / که نابوده باشد به غربت بسی (سعدی: ۱۲۵).