دست به سر
فرهنگ فارسی عمید
غمگین؛ اندوهناک.
〈 دستبهسر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] روانه ساختن و دور کردن کسی از نزد خود با حیله و نیرنگ: ◻︎ رازداری نَبُوَد شیوۀ زاهد چو سبو / از در میکدهاش دستبهسر باید کرد (سعید اشرف: لغتنامه: دست بهسر)
〈 دستبهسر کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] روانه ساختن و دور کردن کسی از نزد خود با حیله و نیرنگ: ◻︎ رازداری نَبُوَد شیوۀ زاهد چو سبو / از در میکدهاش دستبهسر باید کرد (سعید اشرف: لغتنامه: دست بهسر)