ترجمه مقاله

دیداری

فرهنگ فارسی عمید

۱. بصری.
۲. [قدیمی] قابل رؤیت؛ دیدنی؛ درخور دیدن: ◻︎ مردم ز راه علم بُوَد مردم / نه ز‌این تن مصور دیداری (ناصرخسرو: ۴۸۹).
۳. [قدیمی، مجاز] زیبا.
ترجمه مقاله