ترجمه مقاله

دیده

فرهنگ فارسی عمید

۱. نگاه‌کرده‌شده؛ مشاهده‌شده.
۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] مردمک چشم.
۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] چشم.
ترجمه مقاله