ترجمه مقاله

رند

فرهنگ فارسی عمید

۱. = رندیدن
۲. رنده‌کننده؛ تراشنده؛ خراشنده؛ رندنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آسمان‌رند، جگررند، استخوان‌رند.
ترجمه مقاله