زاده
فرهنگ فارسی عمید
۱. زاییده؛ زاییدهشده.
۲. (اسم) فرزند: ◻︎ بزرگان شدند ایمن از خواسته / زن و زاده و باغ آراسته (فردوسی: ۷/۸۰).
۳. فرزند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمیزاده، امامزاده، بزرگزاده، پرستارزاده، گدازاده، ◻︎ به ناپاکزاده مدارید امید / که زنگی به شستن نگردد سفید (فردوسی: لغتنامه: زاده).
۲. (اسم) فرزند: ◻︎ بزرگان شدند ایمن از خواسته / زن و زاده و باغ آراسته (فردوسی: ۷/۸۰).
۳. فرزند (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمیزاده، امامزاده، بزرگزاده، پرستارزاده، گدازاده، ◻︎ به ناپاکزاده مدارید امید / که زنگی به شستن نگردد سفید (فردوسی: لغتنامه: زاده).