زارزار
فرهنگ فارسی عمید
با سوز و اندوه شدید: زارزار گریستم.
〈 زارزار سوختن: (مصدر لازم) [قدیمی] به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن.
〈 زارزار کشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] با ذلت و خواری و زبونی کشتن.
〈 زارزار نالیدن: (مصدر لازم) ناله کردن از سوز دل؛ سخت نالیدن: ◻︎ بلبلی زارزار مینالید / بر فراق بهار وقت خزان (سعدی۲: ۶۶۲).
〈 زارزار سوختن: (مصدر لازم) [قدیمی] به خواری و زبونی آتش گرفتن و سوختن.
〈 زارزار کشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] با ذلت و خواری و زبونی کشتن.
〈 زارزار نالیدن: (مصدر لازم) ناله کردن از سوز دل؛ سخت نالیدن: ◻︎ بلبلی زارزار مینالید / بر فراق بهار وقت خزان (سعدی۲: ۶۶۲).