زاولانه
فرهنگ فارسی عمید
۱. بندی آهنی که بر گردن یا دست و پای زندانیان میبستند: ◻︎ چون خانهٴ بیگانهش آشنا شد / خو کرد در این بند و زاولانه (ناصرخسرو: ۲۲۹).
۲. حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر میبستند؛ بخو.
۳. گیسوی پیچیده.
۲. حلقه و زنجیری که به پای اسب و استر میبستند؛ بخو.
۳. گیسوی پیچیده.