زوارفرهنگ فارسی عمیدخدمتکار یا پرستار بیماران یا زندانیان: ◻︎ بهارش تویی غمگسارش تویی / بدین تنگزندان زوارش تویی (فردوسی: ۳/۳۳۴)، ◻︎ شادان شدهای که من به یمگان / درمانده و خوار و بیزوارم (ناصرخسرو: ۴۱۸).