ترجمه مقاله

ستوه

فرهنگ فارسی عمید

۱. خسته؛ درمانده: ◻︎ خداوند فرمان و رای و شکوه / ز غوغای مردم نگردد ستوه (سعدی۱: ۵۱).
۲. افسرده؛ ملول.
۳. [مقابلِ نستوه] به‌تنگ‌آمده؛ بستوه؛ بسته.
⟨ به ستوه آمدن: (مصدر لازم)
۱. به تنگ ‌آمدن؛ ملول شدن.
۲. خسته و درمانده و بیچاره شدن.
⟨ به ستوه آوردن: (مصدر متعدی)
۱. به تنگ آوردن.
۲. درمانده و بیچاره کردن.
ترجمه مقاله