سردرهوافرهنگ فارسی عمیدسرگردان؛ آشفته: ◻︎ داشتم چون سرو از آزادگی امیدها / من چه دانستم چنین سردرهوا خواهم شدن (صائب: لغتنامه: سردرهوا).