سیاهی
فرهنگ فارسی عمید
۱. تیرگی؛ تاری؛ تاریکی.
۲. [مقابلِ سفیدی] سیاه بودن.
〈 سیاهی لشکر:
۱. گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند.
۲. [مجاز] اشخاص بیخاصیت.
۲. [مقابلِ سفیدی] سیاه بودن.
〈 سیاهی لشکر:
۱. گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند.
۲. [مجاز] اشخاص بیخاصیت.