سینه
فرهنگ فارسی عمید
۱. استخوانبندی بالای شکم از گردن به پایین که در میان آن قلب و ریهها قرار دارد.
۲. [مجاز] پستان.
۳. [مجاز] ریه.
۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز.
〈 سینه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]
۱. پیش انداختن و به جلو راندن؛ در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن.
۲. (مصدر لازم) بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر.
۳. (مصدر لازم) فخر کردن؛ نازیدن.
۲. [مجاز] پستان.
۳. [مجاز] ریه.
۴. [مجاز] بخش جلو هرچیز.
〈 سینه کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]
۱. پیش انداختن و به جلو راندن؛ در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن.
۲. (مصدر لازم) بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر.
۳. (مصدر لازم) فخر کردن؛ نازیدن.