صلم
فرهنگ فارسی عمید
۱. (ادبی) در عروض، اسقاط وتد مفروق از آخر جزء، چنانکه از مفعولات، مفعو باقی بماند و بهجای آن فعلن بگذارند و آن را اصلم میگویند.
۲. [قدیمی] از بیخوبن بریدن.
۳. [قدیمی] کندن گوش یا بینی.
۲. [قدیمی] از بیخوبن بریدن.
۳. [قدیمی] کندن گوش یا بینی.