طلایه دار
فرهنگ فارسی عمید
۱. پیشاهنگ؛ جلودار؛ سردسته.
۲. [قدیمی] فرماندهِ طلایه؛ رئیس جلوداران سپاه: ◻︎ هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایهدار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی: ۵۲).
۳. [قدیمی] دیدهبان.
۲. [قدیمی] فرماندهِ طلایه؛ رئیس جلوداران سپاه: ◻︎ هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایهدار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی: ۵۲).
۳. [قدیمی] دیدهبان.