عاقله
فرهنگ فارسی عمید
۱. عاقل (زن).
۲. (اسم) (فقه) خویشان و نزدیکان قاتلِ غیر مکلف بهسبب سفاهت یا علت دیگر که خونبهای مقتول بر عهدۀ آنان است: ◻︎ خونبهای جرم نَفْس قاتله / هست بر حلمش دیَت بر عاقله (مولوی: ۷۵۷).
۳. [قدیمی] قوۀ عقل.
۲. (اسم) (فقه) خویشان و نزدیکان قاتلِ غیر مکلف بهسبب سفاهت یا علت دیگر که خونبهای مقتول بر عهدۀ آنان است: ◻︎ خونبهای جرم نَفْس قاتله / هست بر حلمش دیَت بر عاقله (مولوی: ۷۵۷).
۳. [قدیمی] قوۀ عقل.