ترجمه مقاله

علم

فرهنگ فارسی عمید

۱. رایت؛ پرچم؛ بیرق.
۲. نشان؛ نشانه.
۳. (ادبی) نامی که شخص به آن معروف باشد؛ اسم خاص.
۴. مهتر؛ بزرگ‌تر قوم.
۵. پارچۀ بسته شده بر بالای چوبی که در مراسم عزاداری در جلو دستۀ عزاداران حمل می‌شود.
۶. [قدیمی] نقش‌ونگار جامه.
⟨ علم به خون تازه (چرب) کردن: عَلَم را به خون دشمن آغشته ساختن در جنگ.
⟨ علم‌ روز: [مجاز] صبح؛ آفتاب.
⟨ علم ‌شدن: (مصدر لازم) [مجاز] مشهور شدن؛ معروف شدن؛ سرشناس شدن: ◻︎ هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی: ۱۵۶).
⟨ علم‌ صبح: [مجاز] روشنایی صبح.
⟨ علم ‌کردن: (مصدر متعدی)
۱. راست کردن؛ افراشتن؛ برافراشتن.
۲. [مجاز] ساختن؛ برپا کردن: در آن شهر یک قمارخانه علم کرده بود.
۳. [عامیانه، مجاز] آماده کردن.
۴. [مجاز] تحریک کردن؛ برانگیختن به ویژه بر ضد کسی یا چیزی.
۵. [مجاز] مطرح کردن؛ به وجود آوردن: برای مؤسسه یک نام جدید علم کرده‌اند.
۶. [مجاز] پهن کردن؛ چیدن: بساطش را علم کرد.
ترجمه مقاله