فتال
فرهنگ فارسی عمید
۱. = فتالیدن
۲. فتالنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گهرفتال، ◻︎ جز از گشاد تو در چنبر فلک که برد / فروغ خنجر الماسْفعل مغزْفتال (ازرقی: ۴۹).
۲. فتالنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): گهرفتال، ◻︎ جز از گشاد تو در چنبر فلک که برد / فروغ خنجر الماسْفعل مغزْفتال (ازرقی: ۴۹).