فرورفته
فرهنگ فارسی عمید
۱. ویژگی آنچه سطح آن گود شده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] گذشته؛ سپریشده: ◻︎ نه ازآن روز فرورفتهٴ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی: ۸۳).
۳. [مجاز] مستغرق؛ مشغول.
۲. [قدیمی، مجاز] گذشته؛ سپریشده: ◻︎ نه ازآن روز فرورفتهٴ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی: ۸۳).
۳. [مجاز] مستغرق؛ مشغول.