ترجمه مقاله

لعبت

فرهنگ فارسی عمید

۱. هرچیزی که با آن بازی کنند؛ بازیچه؛ اسباب‌بازی؛ عروسک.
۲. [مجاز] دلبر؛ معشوق زیبا: ◻︎ گفته‌امت مدحتی، خوب‌تر از لعبتی / سخت نکوحکمتی، چون حکم‌بن معاذ (منوچهری: ۱۷).
ترجمه مقاله