ماحضر
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنچه حاضر و موجود است.
۲. [مجاز] غذای حاضر و موجود؛ خوراک ساده؛ حاضری.
۳. (قید) [مجاز] بربدیهه؛ ارتجالاً: ◻︎ گرچه صدرت منشٲ شعر است و جای شاعران / گفتمت من نیز شعری بیتکلف ماحضر (سنائی۲: ۱۷۲).
۲. [مجاز] غذای حاضر و موجود؛ خوراک ساده؛ حاضری.
۳. (قید) [مجاز] بربدیهه؛ ارتجالاً: ◻︎ گرچه صدرت منشٲ شعر است و جای شاعران / گفتمت من نیز شعری بیتکلف ماحضر (سنائی۲: ۱۷۲).