ترجمه مقاله

متوقف

فرهنگ فارسی عمید

۱. ایستاده؛ در یک‌جا‌مانده.
۲. کسی که بر چیزی درنگ کند؛ درنگ‌کننده.
۳. حیران؛ عاجز؛ درمانده.
ترجمه مقاله