محمل
فرهنگ فارسی عمید
۱. [جمع: محامل] آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند؛ هودج؛ پالکی؛ کجاوه.
۲. آنچه محل اعتماد واقع شود؛ محل اعتماد.
۳. علت؛ سبب؛ انگیزه.
〈 محمل بربستن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 محمل بستن
〈 محمل بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. بستن کجاوه بر پشت ستور.
۲. آماده شدن کاروان برای حرکت: ◻︎ تبیرهزن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری: ۶۵).
۲. آنچه محل اعتماد واقع شود؛ محل اعتماد.
۳. علت؛ سبب؛ انگیزه.
〈 محمل بربستن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 محمل بستن
〈 محمل بستن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. بستن کجاوه بر پشت ستور.
۲. آماده شدن کاروان برای حرکت: ◻︎ تبیرهزن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری: ۶۵).