مشک مالی
فرهنگ فارسی عمید
عمل مالیدن مشک.
〈 مشکمالی کردن بر کاری: [قدیمی، مجاز] انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل: ◻︎ چو بر مشکویه کردی مشکمالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۲: ۲۰۳).
〈 مشکمالی کردن بر کاری: [قدیمی، مجاز] انجام دادن کاری (مانند نواختن موسیقی) به بهترین شکل: ◻︎ چو بر مشکویه کردی مشکمالی / همه مشکو شدی پرمشک حالی (نظامی۲: ۲۰۳).