مچاله
فرهنگ فارسی عمید
چیزی که فشرده و به هم مالیده شده باشد.
〈 مچاله شدن: (مصدر لازم) فشرده و مالیده و له شدن.
〈 مچاله کردن: (مصدر متعدی) فشردن و در هم مالیدن و له کردن.
〈 مچاله شدن: (مصدر لازم) فشرده و مالیده و له شدن.
〈 مچاله کردن: (مصدر متعدی) فشردن و در هم مالیدن و له کردن.