ترجمه مقاله

نظاره

فرهنگ فارسی عمید

نظر ‌کردن؛ نگریستن: ◻︎ سخن درست بگویم نمی‌توانم دید / که می خورند حریفان و من نظاره کنم (حافظ: ۷۰۰).
ترجمه مقاله