هزبر
فرهنگ فارسی عمید
۱. شیر درنده.
۲. [مجاز] سخت؛ درشت؛ ستبر.
۳. [مجاز] دلیر: ◻︎ به پیکار دشمن دلیران فرست / هزبران به آورد شیران فرست (سعدی۱: ۷۵).
۲. [مجاز] سخت؛ درشت؛ ستبر.
۳. [مجاز] دلیر: ◻︎ به پیکار دشمن دلیران فرست / هزبران به آورد شیران فرست (سعدی۱: ۷۵).