ترجمه مقاله

وارون

فرهنگ فارسی عمید

۱. واژگون؛ برگشته؛ سرنگون؛ وارو.
۲. [مجاز] نحس و شوم: ◻︎ ندانم بخت را با من چه کین است / به که نالم به که زاین بخت وارون (لبیبی: شاعران بی‌دیوان: ۴۸۸).
ترجمه مقاله